در آستانه یازده ماهگی ، بالاخره دندون آناهیتا نیش زد.
از چهار ماهگی این بچه درد دندونو علائم مختلفش را داشت . و البته بابت این قضیه کلی توی تخت ما خوابید و نازش را کشیدم. تا بالاخره دندانش در اومد.
در چهار ماهگی که هیچ دندانی را نمیتونست ببره توی دهنش و الآن همه چیز و از جمله ۴ انگشت محترم همهاش داخل دهنش هست.
تا وقتی مشغول بازی خودش هست، همه چیز خوب هست اما اگر احساس کنه که کار داری ، میخواد که بغلش کنی و بچرخونیش.
در کل دختر دوست داشتنی و پر جنب و جوش و اجتماعی هست و تمام مدت در حال چرخیدن و تلاش برای پیشرفت حرکتهایش هست.
پنجم تیر برای نخستین بار در تخت ما ، برای سه ثانیه بدون هیچ کمکی یه دفعه پا شد و ایستاد. هنوز درکی از ایستادن نداره و بیشتر چهار دست و پا حرکت میکند و ما شاهد تلاشهای اتفاقیاش برای حفظ تعادلش هستیم.
خیلی دوستش داریم و تازه میفهمم که قلب آدم بیرون بدنش هست، چه مفهومی داره.
روز به روز از آناهیتا ، درسهای جدیدی یاد میگیریم.
صبر و تلاش مهمتریناش هست و میدونیم این روزهای طلایی تکرار نمیشه و هر لحظه در آغوش بودن و شیر خوردنش را دلم میخواد تا ابد در ذهنم نگه دارم.
فکر میکنم تا آخر تابستان با شیر خوردن باید خداحافظی کنیم.
درباره این سایت