سلام سلام
این موقعهای سال که میشه، کم کم در دلم رخت چرک میشورند. نمیدونم چرا پرولاکتین خونم میره بالا و دچار اظطراب میشم.
به احتمال زیاد مال این سندروم خونه تکانی دست جمعی هست که به حالم دامن میزنه. مخصوصا مامانم که اصرار داره کل زندگی را بریزه بیرون .
امسال نوروز، میشه پنجمین نوروز در خانه خودمان . برای بهبود حالم به هیچ عنوان به این سندروم خونه تکانی تن ندادم.
تازه ۴ ماهه در خونه جدید هستیم و خونه تازه رنگ شده و کفپوش نو هست و تازه امروز موفق شدیم که پرده اتاق سوم را بشوریم و نصب کنیم.
با دخترک شیرین و شیطون، همچنان در حال جا افتادن در خانه هستیم.
عاشق پیدا کردن کشوهای باز و درهای قفل نشده هست.
عاشق دویدن و بالا پایین رفتن از پلههاست.
عاشق حمل وسایل بزرگتر از خودش هست، دوست داره که ۶ تا عروسک را همزمان بغل کنه.
عاشق خندههای بینظیر و از ته قلبش هستم.
دخترک نوزده ماهه ما، دلمون را حسابی برده و ما دو تا میخواهیم بخوریمش از بس شیرین و خوش اخلاق و خندهرو هست.
من عاشق چشمش شدم، دخترمون زندگیات خوب و خوش باشه.
امسال دومین نوروز دخترک هست و دلم میخواد که سفره هفت سین دلبری براش بچینم.
مادر شدن، تجربه زندگی دوباره است، همراه با همه سختیهاش، و اینکه جونت بیرون از جون خودت هست، بسیار شیرین هست.
لحظههای سخت و شیرین، دو گانه جداییناپذیرش هستند.
درباره این سایت